شیشه ای میشکند
یک نفر میپرسد که چرا شیشه شکست ؟ مادری میگوید : شاید این رفع بلاست یک نفر زمزمه کرد: باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست،
نظرات شما عزیزان:
آمد، شیشه ی پنجره را زود شکست.
عابری خنده کنان می آمد... تکه ای از آن را بر میداشت...
مرحمی بر دل تنگم میشد...
اما امشب دیدم...هیچ کس هیچ نگفت...قصه ام را نشنید...
از خودم مپرسم... :
ارزش قلب من از شیشه ی یک پنجره هم
کمتر بود...؟
برا داداش یونس خودم؛برا وبلاگ ماخی که دارهجدی نگیر شوخی کرد
ولی یادت باشه به دخملا توهین نکنی...
+نوشته
شده در 17 دی 1391برچسب:, ;ساعت19:18;توسط امین; |
|